مهرانه  جون مهرانه جون، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره
امیر عباس جونامیر عباس جون، تا این لحظه: 24 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
زندگی من وهمسریزندگی من وهمسری، تا این لحظه: 25 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

امیدهای زندگیم

فرشته کوچولوم خدا دوباره بهم داد

به فرشته کوچولوم خدرحم کردا عشق مامان خدا دوباره به ما بخشید  ازت ممنونم خدا  که به فرشته ما مهرانه خانوم  لطف کردی داستان ازاین قرار که با دختر شیطونمون داشتیم تو حیاط بازی میکردیم یه لحظه در کوچه رو میزنن تا برم در باز کنم مهرانه دوچرخه داداشی میندازه ودستش نمیدونم به کجای دوچرخه گیر کرده بود باعث شکاف عمیقی روی انگشت کوچیکه  ایجاد شده بود  وخون زیادی ا زش میرفت ومن از دیدن خون حالم بد شد وفشارم افتاده بود چه روز بدی بود کسی هم نبود به مادر دختر کمک  بکنه تا تونستم  خودمو به تلفن رسوندم 115  گرفتم خلاصه با هر سختی بود رفتیم بیمارستان بابا هم نبود اون روز مهرانه جان کارش به عمل رسید اخه تاندوم ا...
9 خرداد 1393

زمستان1392

                                     اولین زمستونی بود که برف میدید زمستون امسال رفته بودیم کرمان که هو اخیلی سرد شده بود از اسمون کم کم داشت برفای ریزی میرمد اولش متوجه نشد وقتی برف شدید شد بلند بلند داد میزد خدای من داری دستمال کاغذی میریزی بعد که براش توضیح دادم اینا برفن کلی خوشحال شود  که میتونه باها شون به قول خودش عروسک دروست کنه وکلی با هم برف    بازی کردیم ...
9 خرداد 1393

تابستان 1391 درهمدان

مهرانه جون توی حیاط خونه عزیز جونش برای اولین بار بود که مهرانه جون به شهر همدان رفته بود .درتابستان1391 بود که به همراه دایی وزن دایی جون وخاله جان برای عروسی به اونجا رفتیم وخیلی به همگی خوش گذشت  ...
9 خرداد 1393

تولد مهرانه دخترگلم وداداش عرفان

    ÷امروز26 دی ماه که عشقم 4ساله شده میدوارم توتمم عمرت مثل امروز خوش باشی عزیم   وهمچنین عرفان جان تولدشما بسرگلم مبارک البته تولد عرفان جان 12 اسفند است  به خاطر امتحاناتش هر دو جشن تو یه روز گرفتیم امید وارم این دو گل زندگیم همیشه سالم وشاد باشن ...
8 خرداد 1393