فرشته کوچولوم خدا دوباره بهم داد
به فرشته کوچولوم خدرحم کردا
عشق مامان خدا دوباره به ما بخشید ازت ممنونم خدا که به فرشته ما مهرانه خانوم لطف کردی داستان ازاین قرار که با دختر شیطونمون داشتیم تو حیاط بازی میکردیم یه لحظه در کوچه رو میزنن تا برم در باز کنم مهرانه دوچرخه داداشی میندازه ودستش نمیدونم به کجای دوچرخه گیر کرده بود باعث شکاف عمیقی روی انگشت کوچیکه ایجاد شده بود وخون زیادی ا زش میرفت ومن از دیدن خون حالم بد شد وفشارم افتاده بود چه روز بدی بود کسی هم نبود به مادر دختر کمک بکنه تا تونستم خودمو به تلفن رسوندم 115 گرفتم خلاصه با هر سختی بود رفتیم بیمارستان بابا هم نبود اون روز مهرانه جان کارش به عمل رسید اخه تاندوم انگشتش قطع شده بو د وخدا بهش خیلی رحم کرد کاشکی فقط همین اتفاق بود همه میگن زیادی روی مهرانه حساسی برای همینه اتفاق زیادی براش میافته الان که این چند خط مینویسم واقعا گریم گرفته که این فرشته کوچولو چه قدر زجر کشید