مهرانه  جون مهرانه جون، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره
امیر عباس جونامیر عباس جون، تا این لحظه: 24 سال و 29 روز سن داره
زندگی من وهمسریزندگی من وهمسری، تا این لحظه: 25 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

امیدهای زندگیم

عید امسال در بم

درحال اسب سوری برای دیدن نمایشگاه به ارگ قدیم رفته بودیم که اونجا چند تا اسب وشتر اورده بودن  مهرانه جون خیلی دوت داشت سوار بشه ولی من میترسیدم  با اسار زیادش بلاخره تنها سوارش کردم  شتر و باسارونش سوار شد ولی اسب تنها خیلی کیف میکرد  دوست نداشت از شون دل بکنه ...
9 خرداد 1393

فرشته کوچولوم خدا دوباره بهم داد

به فرشته کوچولوم خدرحم کردا عشق مامان خدا دوباره به ما بخشید  ازت ممنونم خدا  که به فرشته ما مهرانه خانوم  لطف کردی داستان ازاین قرار که با دختر شیطونمون داشتیم تو حیاط بازی میکردیم یه لحظه در کوچه رو میزنن تا برم در باز کنم مهرانه دوچرخه داداشی میندازه ودستش نمیدونم به کجای دوچرخه گیر کرده بود باعث شکاف عمیقی روی انگشت کوچیکه  ایجاد شده بود  وخون زیادی ا زش میرفت ومن از دیدن خون حالم بد شد وفشارم افتاده بود چه روز بدی بود کسی هم نبود به مادر دختر کمک  بکنه تا تونستم  خودمو به تلفن رسوندم 115  گرفتم خلاصه با هر سختی بود رفتیم بیمارستان بابا هم نبود اون روز مهرانه جان کارش به عمل رسید اخه تاندوم ا...
9 خرداد 1393

زمستان1392

                                     اولین زمستونی بود که برف میدید زمستون امسال رفته بودیم کرمان که هو اخیلی سرد شده بود از اسمون کم کم داشت برفای ریزی میرمد اولش متوجه نشد وقتی برف شدید شد بلند بلند داد میزد خدای من داری دستمال کاغذی میریزی بعد که براش توضیح دادم اینا برفن کلی خوشحال شود  که میتونه باها شون به قول خودش عروسک دروست کنه وکلی با هم برف    بازی کردیم ...
9 خرداد 1393